بازدید : 181
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 0:38
دخترِ خواهر ِ خانومِ همسایه اومد از خونهمون به مامانش زنگ بزنه بعد تماسش ، شروع کردیم به صحبت. به محض اینکه فهمید تا یماه دیگه بیست وهفت ساله میشم با تعجب و شگفتی پرسید چرا ازدواج نکردی؟.
همانند دریا آرام ولی طوفانیکاسه و بشقابم ر اماده کردم که انار دون کنم و بعدم پا روی پا بندازم بخورم که متأسفانه تا قاچ کردن انار تونستم پیش برم و شروع به گاز زدن کردم.(به ما نیومده و اینا.)
نمایندگی تعمیرات آیفون تصویری کنوی در تهرانببینید واقعا اونایی که مردن دستشون از دنیا کوتاهه تا میتونید براشون خیرات بدید یا صلوات یا فاتحه یا هرچی بفرستید، شاید با یه صلوات تون گرهی بزرگی ازشون باز شه.
نمایندگی تعمیرات آیفون تصویری کنوی در تهرانتعداد صفحات : 4